آیا در ترتیبی که شیمی دان بزرگ روسی – مندلیف – صد سال پیش از این برای عناصر شیمیایی داد و آنها را بر حسب زیاد شدن وزن اتمیشان مرتب کرد ( و این کار را بعد ها دیگران کمی تغییر و توسعه دادند ) ، تناوبی بودن عناصر و اینکه عناصر مشابه با یکدیگر به شکل خاصی کنار یکدیگر قرار می گیرند ، خاصیتی است که به صورت معقولی می توان آن را نتیجه تصادف دانست ؟؟
اگر بنا باشد که تصادف را در اینجا دخیل بدانیم دیگر امکان پیشگویی عناصر کشف ناشده و یاد کردن از خواص آن ها که تقریبا پس از اکتشاف به همان صورت بوده ، نمی توانسته است امکان پذیر باشد و به همین جهت است که پس از تعمیم آن را به نام " تصادف تناوبی " ننامیده بلکه " قانون تناوبی " گفته اند .
ساده ترین طریق خداشناسی که در مغز بشر خطور می کند آن است که خدا را به صورت خود می پندارد بدون این که در این اندیشه عمیق شود که به چه دلیل خالق زمین و آسمانها به شکل یکی از مخلوقات ناچیز یکی از کرات عالم لایتناهی باشد. با این روش و فرضیه هرگاه طایفه شتران، شعوری به میزان شعور بشرداشته باشند حق آن است که آنها هم خدا را به صورت خود پندارند. همچنین مورچگان خدائی به صورت یک مورچه درشت و قوی نزد خود فرض کنند ومرغان نیز خدا را به هیبت مرغان مجسم نمایند. فرض کنیم هرگاه به یکی از سلولهای بدن انسان بگویند که شکل آدمی که تو جزء آن هستی چیست چه فرض می کند؟ او نمی تواند قیافه و کالبد بدن انسان را نزد خود مجسم نماید. ناچار است اگر هم چیزی فرض می کند شکلی مطابق شکل خود یا حدود آنچه در اطراف او است مانند میکربهای مختلف و یا خون و امثال آن بپندارد در صورتی که هیچ کدام صحیح نیست. او کوچکتر از آن است که آدمی را که میلیاردها برابر او است و انواع و اقسام ترکیبات و اشکال گوناگون بدن او را تشکیل داده نزد خود مجسم نماید. همین طور است وضع انسان نسبت به خدای خود، او چگونه می تواند خدائی را که صاحب و حاکم و محیط بر عالم لایتناهی است نزد خود مجسم کند و شکل آن را ببیند یا توقع داشته باشد این خدارا به یک شکلی در نظر او مجسم کنند و اگر هم چنین خیالی داشته باشد مانند همان میکرب و گلبول راه اشتباهی می رود و خدا را به صورت خودش خیال می کند یا آن را به صورت حیوانات و موجودات و اشکال اطراف خود می پندارد.
حالا ملاحظه کردید آن مادیونی که توقع دارند شکل خدا را به همین پنداری که در حدود قیافة بشر باشد به چشم ببیند تا آن را قبول داشته باشد، چقدر در اشتباهند. چرا بشر ناچیز بایستی توقع داشته باشد که خدای عالم لایتناهی را با این چشم و بصیرت محدود خود در جلو خویشتن ببیند؟
سالیان دراز بشر بی بهره از دانش دچار چنین اشتباهی بوده منتها با جزر و مد و پیشرفت تمدن همین فکر تغییرات و تحولاتی پذیرفته گاهی برای چنین خدائی مظهر یا مظاهر و قوای گوناگون اندیشیده و زمانی از سنگ و چوب و فلز خدایانی ساخته که آن را نمایندة خدا دانسته و در پیشگاه آن عبادت کرده و وقتی هم برای آن رب الانواع و خدایان افسانه آمیز قائل شده و گاه او راچون پیرمردی که بالای ابرها نشسته مجسم نموده است.